دستهایی بود در این باغچه سبز، که تو گفتی در بهار شکوفه داده اند،
صدای آب هر از چند وقت، میشُست سکوت غبار را از برگ برگ ِ سبز ِما.
آسیاب ُمراد ، میگشت در چرخش زمان ، بی آنکه پُر شود کاسهءِ صبر از ذُلال ِ بارانی*
*من ما بود و آرزو نقشی نه در سرآب
***
دامون
این لینک برای دوستانی هست که آرتین پرتویان را نمیشناسند و تا زمانی که او را
نمیشناسند نمیدانند چه چیزی را از دست میدهند، زیبا ترینهای دنیا آرزوشه برای ایران برای زادگاهش
*
*
*****
دامون
No comments:
Post a Comment