Friday, 23 March 2012

پژواک




این من، این که در من مانده از ایام دور
این کثافت چهره با امیال شرم آور
این هزاران من که تو در خویش خویشت میکنی پنهان ز چشم خویش
این من سر در به زیر برف و هر آیینه در هر سو فقط تکرار چیزی پوچ
این که افتاده چو من در سنگلاخ خود پشیمانی
به دوشش صد هزارن من و هر من
 وزن صد خرمن
دامون

پنجم فرودین ۱۳۹۱ 

Sunday, 4 March 2012

طمع



در چشم بخیلان ِ این دیار ِ فراموشی،طمع را انتهائی نیست
همآنان، که میخراشند، ناخن خویش، به ناودان ِ خُشک و بی قطرهء باران در این فریضهء عصر
خاکی به صُولت رمل و حزن بیابان را باید، که پُر کند، چشم طمعکار سلم و تورشان

دامون
١٩/٠١/١٣٨٩