ما چو قدر وصلت، ای
جان و جهان، نشناختیم
لاجرم در بوتهٔ
هجران تو بگداختیم
ما که از سوز دل و
درد جدایی سوختیم
سوز دل را مرهم از
مژگان دیده ساختیم
بسکه ما خون جگر
خوردیم از دست غمت
جان ما خون گشت و
دل در موج خون انداختیم
در سماع دردمندان
حاضر آ، یارا، دمی
بشنو این سازی که
ما از خون دل بنواختیم
عمری اندر جستو جویت
دست و پایی میزدیم
عمر ما، افسوس،
بگذشت و تو را نشناختیم
زان چنین ماندیم
اندر شش در هجرت، که ما
بر بساط راستی نرد
وفا کژ باختیم
چون عراقی با غمت دیدیم
خوش، ما همچو او
از طرب فارغ شدیم و
با غمت پرداختیم
عراقی
فخرالدین عراقی شاعر صدهء ششم هجری و هم عهد مولوی و شمس تبریز متولد در یکی از طوابع همدان در جوانی به کررات مسافرت به شرق، هند داشت و قبل از حملهء مقول ها در خانقاهی در دوقات ِ قونیه یا ترکیه امروزی سکونت داشت بعد از حمله مقول ها به مصر رفت و بعد از آن تا پایان عمر در دمشق ماند؛ غزلیات عراقی زیبایی و معماری بخصوصی را حائز است که در عصر خویش سبک بسیار متفاوتی را شروع کرده؛ از این گذ شته عراقی از صاحب منصبان فلسفهء متفاوت به دین اسلام است و با دارا بودن مقام اجتهاد، پشت به مذهب منسوخ کرده و کنج عضلت میپذیرد؛ از عراقی بجز غزلیات مجموعه لمعات هم به جای مانده است که ضهور عشق را در کالبد آدمی و هجران بهشت برین را معشوق میانگارد، عاشق در محضر او، دانش آموزی بیش نیست و در وادیه ای سخت سوزان تنها مانده است و تنها دریچه به آینده را عشق میداند و با نگرش متفاوت در هر لُعمه یا همان لحمه به پالایش اندرز گونه آن میپردازد