Sunday, 15 May 2016

واحه





خنده‌، خنده، و
مات و مبهوت، ایستاده ایم به نعش خویش
در پهنهء دری‌، که پاشنه ندارد
این نه کالبدی از ما، نه تندیسی که آشیان باشد
این، یک حقیقت محض، این، واقعیتست
 *
خنده، خنده، و
مبهوت و وا مانده
به یک سئوال که جواب ندارد
این نه آن منِ در ما، بیگانه ای با ما
این، یک حقیقت محض، این، یک واقعیت است


دامون
٠٩/١٥/٢٠١٥

Saturday, 14 May 2016

باغ ِ سنگ





اینجا که منم، نه یک دیوار است، که با او بشود حرفی زد
و نه سنگی به صبوری من دل شُده طاق
رخستی میخواهم
تا به احوال ِ پریشان شده ام
پوز خندی بزنم
پوز خندی، به اندازهء عُریانی ِ یک طنز رکیک
و به تلخی دُوم ِ عقرب مرگ
**
خوش به حال پری ِدریایی
که دگر
جُز به افسانه از او نیست خبر
*
من تخیل نیست، تو هم افسانه نبود
و از آن صبح ازل
تا به این عصر، که شقالان در آن میخوانند،  یکه تنهامانده
ما، در اینجا که منم مثل یک دیوار است
مثل ِ افسانه از او، جُز به پژواک خودت، نیست خبر
من، به سنگی ماند، به صبوری ِ همه دلشُده گان
پری دریایی
خوب میداند
نبض دریای طلاطم زده ای
گوشها را بُرده است
و در این تنهایی
و در این قعر سکوت
.....
دامون

١٣/٠٦/٢٠١٤

Tuesday, 10 May 2016

در میانِ رملِ بیابان، کنار جادهء ابریشم



  
من در گذشته زندگی میکنم در کوچه خم های ِ بچهگی هایم
هرچند گذشته گذشته است
اما
اَنگی نبود آنروزها، که چون بختکی، انتظار کشد خمیازه های صبح را
و بازدم هر نفَس، دمی مرفّح بود
اما اما و اما
اما، واقعه ای شاید، دست سرنوشتی به سوق خنجری جرار تر از نوک کُبری
*
گذشته را نگذشته به آینده رسیدم
اما اما و اما
گذشته در آینده نبود وبوی ِ تهوُع از آن میزد
*
اما، اگر، و این شاید ها، همه و همه، بُغضیست در گلو
 خون دلیست، که میریزد،به قیمت حل ِ پوک
و من به ناخواسته، در گذشتهء خویش، در این، هزار سالِ دراز
در رمل این بیابان خشکیده در کنار جاده ء ابریشم، جوینده بر عتیق چشمه ء زندگانی ام
من در گذشته زندگی میکنم،هر چند گذشته گذشته است و آینده امروز است
تک درختی که آبستن اُفتادن و ریشه ای، در افطار ِ موریانه های تناولگر
اَنگی شبیه خُنج بر درخت
خون دلی، لخته ای کِدِر


دامون

٢٩/١٠/٢٠١٤


اَنگ، به وزن تَنگ: حرص زدن

تناولگر : کسی با اشتهای بی امان و بی امتداد، در اینجا موریانه هایی که تا اخر زندگی به نوشخوارند و سیری آنان پایان آذوقه ی آنان است

خُنج: نوعی کنه ی درخت که با مواد سمی خود درخت را به مسمومیت کشیده و باعث خشگی آن میشود

لخته ای کِدِر: اینجا به معنی آماسِ آمال که به صورت عُقده و یا کُمپلکس بعد از فشار مداوم در «فکر»به جای بماند