Sunday, 28 April 2019

آیندهٔ نزدیک



جهان منادیِ تغییر خواهد شد ، در آیندهٔ نزدیک
 و موریانه های ِ عقیم، دوباره بر تناول تاریخ میشوند.
دست بشر، اینبار، چون  خنجری دو سو پیِ خویش  میزند
و تمدنِ بزرگ
 گذاره ای مختوم میشود. 
گذشتِ زمان، طراوشٍ تمام یاخته هامان را، چون کتیبه ای  شاید، به سنگ میکوبد.
دامون 

۳۱/۰۱/۰۱۷

گذاره ای مختوم:خطی امتداد یافته
یاخته: سلول
این شاید یک خوشبینیِ قبل از یک بدبینی به آینده  باشد، به آینده ای تاریک که از بدی بخت انسان، هم امروز وضعش روشنه؛ مثل ماستی که ترشیده ، گیش از تاقار شکسته اش که مثل ماه تو پیشونیش نشسته، اصلاً هرچی زار، که بزنیا، لام از کامش در نیاد یعنی، امثالِ همین پیِس ها را که دنبال کنی، میبینی کپی همونهایی میمونه که زنها شو نُ، عرب ها میبردند خیالشون هم نبود همین مردم مقواییِ امروز که بوی تهوع تاریخ میدهند.

دامون

Wednesday, 24 April 2019

چشمک بزن ستاره




الماس دونه دونه
تو آسمون افشونه
خورشید خانوم خوابیده
رنگ هوا پریده

شغالا خندون شدن
خوروسا پنهون شدن
روباه مکار اومد
چارسو رو بست با کلک

هاجستن و واجستن
تو حوض نقره جستن
دیگ حلیم داغ داغ
دست و پا ها شد چُلاغ

بگیر و ببند فراوون
قداره بند فراوون
ولگردا ی چندر قاز
رئیس  زندون شدن

بگیر بکش کارشون
مرده ها نُشخوارشون
خیابونا جُلوونگاه
مدرسه ها قبرسون

مردا  روی مخته
پشتسر  ِ هم  یه تخته
دستمال بدست و  خندون
 قالی رو  بنداز  تو  ایوون

اوسا بدوش کارشون
آتیش به انبارشون
مردوم و خواب کردن
تو گوشاشون چوب پنبه

اتل متل تو توله
آینده مون چه جوره
پولا رو بردن هندسون
برای باغ و بستون

هاچین و واچین تموم شُد
عمر ِ جوونا حروم شد
نه دانش و نه ثروت
نه مملکت نه حرمت

هرکی هرکی کارشون
شمش طلا مالشون
تو اینگلیس و آلمان
آواره های ایران

الماس دونه دونه
تو آسمون افشونه
خورشید خانوم خابیده
رنگ هوا پریده

چشمک بزن ستاره
تو ابر پاره پاره
تا بدونم که هستی
چشمام و غم نگیره
دلم و ماتم نگیره

دامون


٢١/٠١/٩٢