Thursday, 22 April 2021

گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست

 






مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست
به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس
که به هر حلقه موی تو گرفتاری هست
گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست
در و دیوار گواهی بدهد کاری هست
هر که عیبم کند از عشق و ملامت گوید
تا ندیدست تو را بر منش انکاری هست
صبر بر جور رقیبم چه کنم گر نکنم
همه دانند که در صحبت گل خاری هست
نه من خام طمع عشق تو می‌ورزم و بس
که چو من سوخته در خیل تو بسیاری هست
باد خاکی ز مُقام تو بیاورد و ببرد
آب هر طیب که در کلبه عطاری هست
من چه در پای تو ریزم که پسند تو بود
جان و سر را نتوان گفت که مقداری هست
من از این دلق مرقع به درآیم روزی
تا همه خلق بدانند که زناری هست
همه را هست همین داغ محبت که مراست
که نه مستم و در دور تو هشیاری هست
عشق سعدی نه حدیثیست که پنهان ماند
داستانیست که بر هر سر بازاری هست


سعدی

Sunday, 4 April 2021

ما

 






،در نهایت
بودن
معنی خویش را در ما خلاصه میکند نه در من، یا تو ِ تنها
بودن ِ ما کلمه ایست همسو علیه ِ استبداد
و تَرد ِ مرگ از اطاق این خانه
ما
همسو
ما ایرانی
و ما یک خون
در یک شریان
ما
من
وتو
و عزیزان ایستاده به گُردهء این خاک ِ ملتحب
*
ما
سئوالی بیجواب
در تفکر اینهاست



دامون


٢٤/بهمن/ ١٣٨٩

Thursday, 1 April 2021

البته در مثل هیچ مُناقشه نیست

 


 


 

  من خر تو خر، او و شما خر، ما خر شمایان خر و آنها خر، رسم "آنکس" که بداند خر است و نیمخواهد بداند که خر است و در خرییت خویش، بماند که بماند.

وآنکس، که نداند خر است ویا خریتش را درک نکند و یا هنوز، نفهمیده خریت یعنی چی، در خرییت خویش بماند و بماند و بماند.

چرا خریم؟

 خریم، و میدانیم که خریم و این نجوا، این به به ُ  چَه چَه ها، این باد تو قَب قبها، فصاحتِ بی مساحت ها، کاسهء داغتر از آش ها و هزار کوفتُ کثافت ها، هنرمندها، خواننده ها بیننده ها، شرکت کننده ها سپرده ثابت ها و راننده ها و گزمه ها در برزنها، مجحول ها، مفعول ها، آینده گان، بزرگان، خود شیفته گان،نا خدایانِ نشسته بر لب تیغ.  

چرا خریم؟

چرا که آینده را گذشته  میدانیم و حال را زندگی، به وجودمان، به آن مغزمان تفاوتی نمیبینیم، چون که خریم تا ادامهءِ تاریخ در بینهایتِ دور مُماس، تانژانت نه موازی؛ فرق بدُ از خوب نمسنجیم؛ چشم بسته، غیب میگیم، یه کلاه ِ گشاد، رو سرمون گذاشتیم که جلو چشمامونُ گرفته، سیاستمدارانه  حکیمالحکما شده ایم، خر به تمام معنی، فکر نمیکنم از ما خر تر هم پیدا بشه.

خریم و مشغولِ عرعریم، صدای شیه ءِ رخش کجاست؟، تو پوستِ اسبِ مرده ایم، مثل اسبِ سنگنوشته ها،همش جا ر میزنیم، صدای عر عرمون به کاعنات میرسه، از صبح تا به شام، از خروس خوان ، تا به عصرِ شُقال خان.

چرا خریم" را جوابی نیست و چون جواب نیست، سئوال نیست، پژواکی نیست،  آنجا را تا اینجا راهی نیست

*

"چرا خریم" را باید جورِ دیگر دید.

 

 

 

 

دامون

 

۱۴/۰۲/۲۰۲۱

 

 

پیس:

 "در مثل هیچ مُناقشه نیست"  خود یک مثل است و برای آن میگویندکه منضور آن خرِ حیوان نیست، در مثل هیچ منا قشه نیست و قصد، درک مطلب است و از ایندست!