دستهایی بود در این باغچه سبز، که تو گفتی در بهار شکوفه داده اند، صدای آب هر از چند وقت، میشُست سکوت غبار را از برگ برگ ِ سبز ِما. آسیاب ُمراد ، میگشت در چرخش زمان ، بی آنکه پُر شود کاسهءِ صبر از ذُلال ِ بارانی* *من ما بود و آرزو نقشی نه در سرآب *** دامون
Thursday, 22 April 2021
گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست
Tuesday, 13 April 2021
Sunday, 4 April 2021
ما
Thursday, 1 April 2021
البته در مثل هیچ مُناقشه نیست
من خر تو
خر، او و شما خر، ما خر شمایان خر و آنها خر، رسم "آنکس" که بداند خر
است و نیمخواهد بداند که خر است و در خرییت خویش، بماند که بماند.
وآنکس، که نداند خر است ویا خریتش را درک نکند و یا
هنوز، نفهمیده خریت یعنی چی، در خرییت خویش بماند و بماند و بماند.
چرا خریم؟
خریم، و
میدانیم که خریم و این نجوا، این به به ُ چَه چَه ها، این باد تو قَب قبها، فصاحتِ بی
مساحت ها، کاسهء داغتر از آش ها و هزار کوفتُ کثافت ها، هنرمندها، خواننده ها بیننده
ها، شرکت کننده ها سپرده ثابت ها و راننده ها و گزمه ها در برزنها، مجحول ها، مفعول
ها، آینده گان، بزرگان، خود شیفته گان،نا خدایانِ نشسته بر لب تیغ.
چرا خریم؟
چرا که آینده را گذشته میدانیم و حال را زندگی، به وجودمان، به آن
مغزمان تفاوتی نمیبینیم، چون که خریم تا ادامهءِ تاریخ در بینهایتِ دور مُماس، تانژانت
نه موازی؛ فرق بدُ از خوب نمسنجیم؛ چشم بسته، غیب میگیم، یه کلاه ِ گشاد، رو سرمون
گذاشتیم که جلو چشمامونُ گرفته، سیاستمدارانه
حکیمالحکما شده ایم، خر به تمام معنی، فکر نمیکنم از ما خر تر هم پیدا بشه.
خریم و مشغولِ عرعریم، صدای شیه ءِ رخش کجاست؟، تو
پوستِ اسبِ مرده ایم، مثل اسبِ سنگنوشته ها،همش جا ر میزنیم، صدای عر عرمون به کاعنات میرسه، از صبح تا به شام،
از خروس خوان ، تا به عصرِ شُقال خان.
چرا خریم" را جوابی نیست و چون جواب نیست، سئوال نیست، پژواکی نیست، آنجا را تا اینجا راهی نیست
*
"چرا خریم" را باید جورِ دیگر دید.
دامون
۱۴/۰۲/۲۰۲۱
پیس:
"در
مثل هیچ مُناقشه نیست" خود یک مثل
است و برای آن میگویندکه منضور آن خرِ حیوان نیست، در مثل هیچ منا قشه نیست و قصد،
درک مطلب است و از ایندست!