دستهایی بود در این باغچه سبز، که تو گفتی در بهار شکوفه داده اند، صدای آب هر از چند وقت، میشُست سکوت غبار را از برگ برگ ِ سبز ِما. آسیاب ُمراد ، میگشت در چرخش زمان ، بی آنکه پُر شود کاسهءِ صبر از ذُلال ِ بارانی* *من ما بود و آرزو نقشی نه در سرآب *** دامون
Tuesday, 30 April 2024
Monday, 29 April 2024
Sunday, 28 April 2024
Saturday, 27 April 2024
Friday, 26 April 2024
Thursday, 25 April 2024
Monday, 22 April 2024
Wednesday, 17 April 2024
Monday, 15 April 2024
جنایت
نمیشود که گفت نه
اما
به رحمتِ خدا هم
.نتوان گذاشت و رفت
یعنی که اسطوره در نوردیده در قفا را
!نمیشود که انکار کرد ورفت
....مثلِ بادی که در قفا
!نه، نمیشود
اول دلیل برادریت را
بِثُبات
نی آنکه
پَنبِه ام به گوش بنشانی
من فرزندی ناخلف از آدم نبوده ام
پرداخته ای
از عاملی، مُفرَدُ نکره
در بسترِ موئنثی معلوم
نه
عشق است افتخارم
نه گریه ای سر درآورده
از آستین شعبده ای
نه
نتوان
که گُفت نه
به رحمت خدا هم
.نتوان گذشت و رفت
*
در گوش حادثه
هزار نجوا ست
که آهنگی مُلایم از دور است
و در نزدیک
.لهیب سختِ ناحنجارِ زندگیست
دامون
٠٩/١٠/٢١٥
ایران است، دور نیست زمانش هزاران نفر را کشتند هیچ یک از همین اُزگل ها کَکِش
۲۵۸۳/فروردین/۱۶
Sunday, 14 April 2024
Saturday, 13 April 2024
Thursday, 11 April 2024
غاشیه۲
مزرعه ایست، این شهر، حتی نامی بر آن نیست دگر
این پسمانده از تمدنی بزرگ
و درآن
آمالی درو شده در طوفان
لگدمالِ گاو های آهنین
پالوده در سراب
مواج از رمل ِ قلتیده به باد.
میپالد، عطشان
میپالد، مثل ماهی که اُفتاده به خاک
چون مرغی بدون سر
از شاخه ای به شاخهء دگر
از ستونی به ستونی، محض ِ یک فرجام.
در خواب است این غمزده گورستان ِ بعید
با چشم باز
به قدمگاه میرود، در غریبانهء غروب
در اربعین مطلق قرن ِ شهاب و تندر رعد
دامون
جمعه دوم /بهمن/١٣٨٨
جمعه دوم /بهمن/١٣٨٨
این شعربرای تظاهرات مردم درسال ۱۳۸۸ است؛ به بنبست کشیدن آن توسطِ مافیای ملاها و خودکامهگان اصلاحاتچی، با ترفندِ سبز؛ تشکلی که میتوانست جایگاه مستبدان در ایران را نابود کند! ؛ این شعر، مبالغه یا طنز نیست دلم دلم برای لیلی یا مجنون هم نِی، گلایه ای اما، از استبداد بدوی، که چهره کثیفِ خویش را، با لِه کردن انسانها زیر چرخِ گاو های گاو آهن؛ آنسوتر مشتی بیخراز خدا، در تخیلاتِ تزریق شده از بهشت بعید و جهنمِ امروز
پالیدن : پر پر زدن درهنگام شکنجه ویا از گرسنهگی
پالوده: آلوده
غاشیه : مسخره، دلقکوار
قرن ِ شهاب و تندر رعد : عصر ِ شهاب های خانمانسوز
پُل ِ سراط : راهی بدون بازگشت و جانفرسا
گاو های آهنی : ارابه هائی است مُتشکل از دو چرخ برای شُخم، ویا متشکل
از چهار چرخ برای دِروُ و حمل توده های درو شده، که بیشتر
توسط اسب، مادیان، قاطرهای عقیم و گاومیش های اخته
به حرکت در میآیند و از قدیمالایام در این نواحی
رواج داشته و دارد.
Subscribe to:
Posts (Atom)