دستهایی بود در این باغچه سبز، که تو گفتی در بهار شکوفه داده اند، صدای آب هر از چند وقت، میشُست سکوت غبار را از برگ برگ ِ سبز ِما. آسیاب ُمراد ، میگشت در چرخش زمان ، بی آنکه پُر شود کاسهءِ صبر از ذُلال ِ بارانی* *من ما بود و آرزو نقشی نه در سرآب *** دامون
Friday, 26 August 2011
Wednesday, 17 August 2011
صلح، ترانه ی ِ ناتوانان
ترانهء حصرت نواختند آنها
دانسته در دالان های بی مجرا
و حتی بی روزن، برا ی یک نجوا
ما انگار، که خسته بودیم از گریز"
و بی اقماض، گرسنهء مرگ
"وا مانده از سُئوال، میدویدیم بی وقفه به میعادگاه مرگ، در تگرگ ِ سُربی آهیخته به تنفر
پاییز مینواخت تبر را به هر اَفرا
این تن خسته بود از گریز، این من:، بی اقماض
در گوارش محض
در نوشخوار مرگ
در کوره ها، میسوخت هر جدار ترکیدهِٔ دلی
در بارانیِ بهار
میسوخت کومه ها در هر برزنی آنروز در بُزنیا
چشمها بسته بود و عدالت همسایهگان به خواب
دامون
چهارشنبه،١٧ آگوست/٢٠٠١١
Monday, 8 August 2011
آب ١
آب در چشمه و ما کوزه لبان گِرد ِ آن در رقصیم
ما همه، یکصدا میخوانیم
اشتیاق ِ بودن، رنگ ِ یک گُستَرش ِ دیرین را
در فضا میبارد
آب، آب در چشمه فرو خوابیداست
عطش ِ کوزهء لبهامان به سرودی ماند
لرزش ِ مُنحنی ِ دایره ها، زُورَق ِ فردا را به عقب میرانَد
عکس ِ ما در آب است، ماهیان ِ گُلی ِ کوچک حوض
نگران میلرزند، نبض ِ دریایِ طلاطُم زده ای
گوشها را بُرده است
ماهیان میدانند
دامون
Sunday, 7 August 2011
مرثیه
با تو سخن میگویم، مخاطب حاضر، عشق سرگشتهء من مادر
زمان ایستاده در مسلخی از تباهی و ضلمت
من تنها ایستاده، بر افراشته سر، به قامت سِتبر سرو، در بارش تبر
*تنها ایستاده ام، به مضلومیت، در سرگشتهگی، موازی به رودهای به خون نشستهء پدر
غم اینگونه الکن میتابد بر صُلالهء ما قدیسیانِ شب زده
آنک، طنین ِ آوازهامان در بلور گس و کور میریزد
و مزارهای ِ سرد را میآوشخورد به اشگ
دامون
٠٧/٠٨/٢٠١١
Tuesday, 2 August 2011
مکاره
در بازار ِ زر گران، آنجا که زر به پول و
پول به زر توانی خرید
و در هر گذرش پیشخوانی مزیّن به گردن آویز
و حلقهء گوش و از آن قبیل و حتی بدل از آنها را پیدا توانی
زر فروشی دیدم گریان
علت پُرسیدم، گفت
در تاراج ِ روز قماریست، و هر متاع گُستر
را در آن مقلطه دَستک یا هُجره ای
مکاره را مکانِ تثبیت و آسایش دانستم
لُولُوع، در غیاب ِ طَلَعلوع، به بهائی
پشیز وار بخشیدم، از آن رو چُنان که بینی به حضیضَم و در غیاب ِ از دست داده گریان
و بارانی
دامون
Subscribe to:
Posts (Atom)