آنگاهان که ضلمت را در این سیاره انبان
و کتیبهء شکنجه را
چونان پرچم های ِ رنگارنگ
آویخته سازیم، بر هرکرانه ای
بر سرِ هر بازار و مناره ای
و قدقامت شکستهء انسان را، پُر ز کاه، آویزان به هر درخت
آنگاهان که بر باخته ایم حتی صورتمان را بر جهیز ی ناچیز
بر سپیدی که متمایز است از هر رنگ،
بر پایه ای که اثاثش بر آب است و کتابش، نوشته به جوهرِ خون
و اسطوره ء هزارن زججه است، از عُمق دل کشیده
همچون شِیههءِ آن توسن ِ به بند
وانگاهان که فاتح شدیم
دلوی از سرچشمهء معرفت سیراب را لازم باید
برای تطهیر، برای تعمید دستهامان
دامون
٢٥/٠٩/٢٠٠٩