دستهایی بود در این باغچه سبز، که تو گفتی در بهار شکوفه داده اند، صدای آب هر از چند وقت، میشُست سکوت غبار را از برگ برگ ِ سبز ِما. آسیاب ُمراد ، میگشت در چرخش زمان ، بی آنکه پُر شود کاسهءِ صبر از ذُلال ِ بارانی* *من ما بود و آرزو نقشی نه در سرآب *** دامون
Monday, 10 March 2025
Sunday, 9 March 2025
Saturday, 8 March 2025
زن
زن
این نام ِ مرتعش، که در تداعی آن، آدم، تنها نماند در سردی زمستان ِ جهنمی
زن
که در دامنش گریختی هر از گاه ترسیده از رعدی آسمانی
زن
که دستت بگرفت و پا به پا تا شیوه ء راه رفتن
زن
که در میانه ء راه، آندم که درد میچکید از قطره های استخوانت
زن
که مرحم گونه آمیخت تو را در آغوش خویش
این زن
که گرفتی دست بسته چون کنیز در یوق در حراج قلوه گونه ء سنگ
این زن
. بخشیده بر جهاز شتر، درقرن آهن و پولاد آماده، گداخته در انحصار تو هنوز
***
در حجله گاه تاریخ نوشته به خون که نه به خونآبه
کآدمی را آدمیت لازم است
در آستین ِ مردانه
دامون
چهارشنبه 16 اسفند 1391
Friday, 7 March 2025
Wednesday, 5 March 2025
Tuesday, 4 March 2025
Monday, 3 March 2025
Sunday, 2 March 2025
Subscribe to:
Posts (Atom)