دستهایی بود در این باغچه سبز، که تو گفتی در بهار شکوفه داده اند، صدای آب هر از چند وقت، میشُست سکوت غبار را از برگ برگ ِ سبز ِما.** آسیاب ُمراد ، میگشت در چرخش زمان ، بی آنکه پُر شود کاسهءِ صبر از زُلال ِ بارانی* من ما بود و آرزو نقشی نه در سرآب ** دامون
Thursday, 19 June 2025
Wednesday, 18 June 2025
Tuesday, 17 June 2025
Monday, 16 June 2025
Sunday, 15 June 2025
Saturday, 14 June 2025
سکوت **** Take 2
سکوت مانند نقطه ای در تقابل به یک خط است
با واحدی به خوردیِ صفر، برابر با هر آنچه ناگفته مانده است
پس سکوت را، که در دلش هزار نکتهء ناگفته مانده است، باید که بشکنیم
پایان داستان دیو در شکست یک سکوتِ ساده
ناگفته مانده است
دامون
٠١/١١/٢٠١٤
Friday, 13 June 2025
Thursday, 12 June 2025
Wednesday, 11 June 2025
Tuesday, 10 June 2025
Monday, 9 June 2025
Sunday, 8 June 2025
Saturday, 7 June 2025
Friday, 6 June 2025
Thursday, 5 June 2025
Wednesday, 4 June 2025
Tuesday, 3 June 2025
Monday, 2 June 2025
Sunday, 1 June 2025
Friday, 30 May 2025
Monday, 26 May 2025
Sunday, 25 May 2025
Saturday, 24 May 2025
Friday, 23 May 2025
Thursday, 22 May 2025
Tuesday, 20 May 2025
Monday, 19 May 2025
Sunday, 18 May 2025
Friday, 16 May 2025
Thursday, 15 May 2025
Monday, 12 May 2025
Sunday, 11 May 2025
Saturday, 10 May 2025
Thursday, 8 May 2025
Wednesday, 7 May 2025
Tuesday, 6 May 2025
Monday, 5 May 2025
تاریخ
تاریخ کتابیست از تفاوت، مکر، حیله
که چون:
دیوی، به خوابی در زمان جاری فرو
گشته
و هر دم
میکشد خُرناس و اینسان زمین أشفته
میسازد
برادر دشنه در دست برادر جنگ میگردد
و هابیل است سنگ بر دست
و قابیل است خُفته در خون.
و این، قوقایِ انسان تا ابد جاری
صفحه ای دیگر از این دفترکند آغاز
به پایان نامده سطری
دل دیوِ کثیفِ قصه ی تاریخ، به شهوت
گونه فرزندی کمان ابرویش
در هم کشیده نارضا و پست زِ نو
آشفته میگردد
و از نو
قصه ی نان است ُ دندان
که با پژواک ناگویایِ خوشبختی
ز هلقومی بُرد نانُ
به زنجیری کند پای
دامون
Sunday, 4 May 2025
Friday, 2 May 2025
Tuesday, 29 April 2025
Monday, 28 April 2025
Sunday, 27 April 2025
اعتصابات_سراسری #
خطاب به
تمامی کارگران شریف کارخانجات، صنایع سبک و سنگین، بخشهای اداری و همچنین تاسیسات نفتی و گازی، پتروشیمی، بنادر باری، گمرکات کشور و تمامی ارگانهای دیگر
خواهشا دست از کار بکشید و #اعتصابات_سراسری رو آغاز کنید چرا که با وجود وضع فعلی کشور جان تمامی شما عزیزان در خطر است
با گذشت ۱۶ ساعت از انفجار در بندر رجایی، تصاویر منتشرشده از رسانههای داخلی ایران نشان میدهد که آتش همچنان در این بندر در حال سوختن است. تودههای دود بهطور مداوم از بندر رجایی به آسمان بندرعباس میرود. مقامهای بهداشتی هشدار دادهاند که هوای منطقه به شدت آلوده است و خطر مسمومیت برای شهروندان وجود دارد. وزارت بهداشت نیز در این منطقه وضعیت اضطراری اعلام کرده است. این در حالی است که رسانههای وابسته به حکومت طی این مدت چندین بار از مهار آتش خبر داده بودند، اما همچنان گزارشهایی از ادامه آتشسوزی منتشر میشود
Saturday, 26 April 2025
Friday, 25 April 2025
Thursday, 24 April 2025
Wednesday, 23 April 2025
Tuesday, 22 April 2025
Monday, 21 April 2025
Sunday, 13 April 2025
Saturday, 12 April 2025
Sunday, 6 April 2025
Friday, 4 April 2025
Wednesday, 2 April 2025
#نه_به_جمهوری_اسلامی

·
جمهوری اسلامی در چنین روزی با تکیه بر فریب و تقلب انتخاباتی تاسیس شد. این رژیم از همان آغاز نامشروع و غیرقانونی بود، و مردم ایران به درستی ۱۲ فروردین را روز #نه_به_جمهوری_اسلامی نامگذاری کردهاند. اما اکنون که اکثریت قاطع مردم ایران، حتی کسانی که قبلا حامی رژیم بودند، به این باور رسیدهاند که تنها راه نجات کشور سرنگونی جمهوری اسلامی و استقرار یک دولت ملی است، میبایست از «نه به جمهوری اسلامی» فراتر برویم و جایگزین این رژیم فرسوده و در معرض سقوط را دقیقتر و جامعتر ترسیم و تصویر کنیم. در چنین روزی، نخست باید تاکید کنیم که بر خلاف جمهوری اسلامی که بر اساس انتخابات دروغین و در فضایی آکنده از رعب و وحشت و اعدامهای گسترده تاسیس شد، مردم ایران باید این حق را داشته باشند که در فضایی آزاد و به دور از هرگونه ترس و تهدید، نظام حکمرانی آینده کشور را از طریق یک همهپرسی انتخاب کنند. برخلاف رژیم ولایت مطلقه فقیه، در نظام آینده ایران، جدایی دین از حکومت باید اساس حکمرانی باشد و این نظام همچنین باید بر پایه دموکراسی و حقوق بشر استوار باشد. بر خلاف جمهوری اسلامی که با حذف دولت ملی، تلاش کرد «امت» را جایگزین «ملت» کند و با فرقهگرایی، بذر تفرقه و بیاعتمادی را در جامعه بکارد، دولت ملی آینده ایران، حافظ تمامیت ارضی و وحدت ملی، و ضامن امنیت و حقوق شهروندی همه ایرانیان خواهد بود. در مقابل جمهوری اسلامی که بیثباتی، آشوب، ترور و بحران را به منطقه و جهان صادر کرده است، دولت ملی آینده ایران بر اساس منافع ملی به دنبال گفتوگو، تنشزدایی و همکاری سازنده با همه دولتهای جهان خواهد بود. در حالی که جمهوری اسلامی ثروت ملی ایران را به یغما برده و اقتصاد کشور را به نابودی کشانده، دولت ملی آینده ایران، رفاه، رشد اقتصادی و توسعه پایدار را برای ملت ایران به ارمغان خواهد آورد. نام ایران دوباره بلند خواهد شد و عظمت به سرزمین ما باز خواهد گشت. در سال سازماندهی برای اقدام نهایی، از شما هممیهنان عزیزم در داخل کشور میخواهم که روند سازمانیافتن را از خانواده، دوستان نزدیک و افراد مورد اعتماد خود آغاز کنید. آن همبستگی باشکوه ملی را که در چهارشنبهسوری و نوروز به نمایش گذاشتید، در #سیزده_بدر و مناسبتهای پس از آن بزرگتر و گستردهتر کنید. در جایجای ایران، از استادیومهای ورزشی تا سالنهای تئاتر و سینما تا کنسرتهای موسیقی، از دانشگاه تا بازار، و در هر گردهمایی و اجتماعی، دوشادوش هم سرود اتحاد ملی بخوانید. اگر در خارج از ایران زندگی میکنید، مسئولیت شما در پشتیبانی از انقلاب ملی ایران و پژواک خواستههای هممیهنانمان بیش از پیش است. برای تاثیرگذاری بیشتر، لازم است که در راستای همافزایی بیشتر نیروهایتان بکوشید. شما با پیوستن به احزاب، سازمانها و انجمنهایی که به تازگی همکاریهای خود را در چارچوب اصول و برنامه مشترک آغاز کردهاند، میتوانید فعالیتهای خود را منسجمتر و موثرتر سازید. ما در مسیر پیروزی قرار داریم و با سازمانیافتن و همبستگی بیشتر، به پیروزی نزدیکتر خواهیم شد. باور دارم که آیندهای روشن در انتظار ایران است. پاینده ایران،
رضا پهلوی
Friday, 21 March 2025
سال نو

دستهایِ خالی ام امروز
فدایِ خلوتِ اندیشه ای گم
در فرازِ نوجوانیهاست
روی دوشم کوله بار خاطره
این درد سنگین جای پایش را
به روی زخمهای کهنه و متروک میپاشد
دلم خونابه ای از درد و عصیان است
و من درموجهایِ ناشکیبایش
همه در صیدِ یک کَشتی شکسته
تخته ای مفلوک، که منرا
باز
بر ساحلِ اُمید، همان امید که من آنرا
هیچگاه نتوانستم به میآدش
همان امید که مادر داشت
همان شرمی که در صورت برادر داشت
همه امید من آنروزهای دلنشین با پولهای کاغذی نو
که بوی عطرشان آب از دلم میبُرد
وسالی نو به دیدار همه اطرافیان بودیم
دستهایم خالی و متروک
چَشمهایم مانده بر راهش
که روزی باز پدر با کوله بارِ هدیه ها
از راه برگردد، دلش خوش صُفرهء هفسینمان
چرب از فراقتها، دوباره سورهء میعاد برخواند
دستهایم خالیند امروز و عیدم خالی از گرماست
گرمای آغوشی که من را در به در، درکوچه و بازار میخواند
که شاید روزِ عیدی خوش
ولی افسوس همه افسانهء صد سال و روئیاهاست
دستهایم خالیند امروز
و عیدم خالی از گرماست
قطره اشکی خورد با چُس پت پتِ این شمع فرسوده
میان ساحل و دریا به جا مانده است
پدر مُرد و زمین سجادهء عمرش همه بلعید
نه مادر ماند نه فرزندی
دلم خون است و در دستم
قلم خوشکیده ومات، وصف عید
دیگری دارد
دامون
فدایِ خلوتِ اندیشه ای گم
در فرازِ نوجوانیهاست
روی دوشم کوله بار خاطره
این درد سنگین جای پایش را
به روی زخمهای کهنه و متروک میپاشد
دلم خونابه ای از درد و عصیان است
و من درموجهایِ ناشکیبایش
همه در صیدِ یک کَشتی شکسته
تخته ای مفلوک، که منرا
باز
بر ساحلِ اُمید، همان امید که من آنرا
هیچگاه نتوانستم به میآدش
همان امید که مادر داشت
همان شرمی که در صورت برادر داشت
همه امید من آنروزهای دلنشین با پولهای کاغذی نو
که بوی عطرشان آب از دلم میبُرد
وسالی نو به دیدار همه اطرافیان بودیم
دستهایم خالی و متروک
چَشمهایم مانده بر راهش
که روزی باز پدر با کوله بارِ هدیه ها
از راه برگردد، دلش خوش صُفرهء هفسینمان
چرب از فراقتها، دوباره سورهء میعاد برخواند
دستهایم خالیند امروز و عیدم خالی از گرماست
گرمای آغوشی که من را در به در، درکوچه و بازار میخواند
که شاید روزِ عیدی خوش
ولی افسوس همه افسانهء صد سال و روئیاهاست
دستهایم خالیند امروز
و عیدم خالی از گرماست
قطره اشکی خورد با چُس پت پتِ این شمع فرسوده
میان ساحل و دریا به جا مانده است
پدر مُرد و زمین سجادهء عمرش همه بلعید
نه مادر ماند نه فرزندی
دلم خون است و در دستم
قلم خوشکیده ومات، وصف عید
دیگری دارد
دامون
۱۹/۰۳/۱۹۸۷
شب عید، برمن آلمان
Thursday, 20 March 2025
Wednesday, 12 March 2025
Monday, 10 March 2025
Saturday, 8 March 2025
زن
زن
این نام ِ مرتعش، که در تداعی آن، آدم، تنها نماند در سردی زمستان ِ جهنمی
زن
که در دامنش گریختی هر از گاه ترسیده از رعدی آسمانی
زن
که دستت بگرفت و پا به پا تا شیوه ء راه رفتن
زن
که در میانه ء راه، آندم که درد میچکید از قطره های استخوانت
زن
که مرحم گونه آمیخت تو را در آغوش خویش
این زن
که گرفتی دست بسته چون کنیز در یوق در حراج قلوه گونه ء سنگ
این زن
. بخشیده بر جهاز شتر، درقرن آهن و پولاد آماده، گداخته در انحصار تو هنوز
***
در حجله گاه تاریخ نوشته به خون که نه به خونآبه
کآدمی را آدمیت لازم است
در آستین ِ مردانه
دامون
چهارشنبه 16 اسفند 1391
Friday, 24 January 2025
آفرینش
ناتوانی، مادر آفرینش است
وما، هنگامِ ناتوانیها، مجبوربه اندیشه گشته ایم
.در ما، خِرَد، زاده میشود
. درما، ادامه مییابد
*
*
.آفرینش، یک تخیل است، مماس بر حقیقتی نسبی، هنگام ناتوانیها
دامون
دی ۲۴/۲۵۸۳
۱۳/۰۱/۲۰۲۵
Monday, 13 January 2025
آنروزها خدا چه زیبا بود
آنروزها خدا چه زیبا بود
میرفتی مینشستی
و دردردُ دلت را براش میگفتی
از سیر تا پیاز را
از کم تا زیاد را.
آنروزها خدا چه زیبا بود ، در پوست
میگُنجید
نه چون استعاره ای
، شکی یا که تعارفی
*
وحمی نبود میان خدای ما و خدایِ هرکسی
و خدا، مقامی داشت برای خویش
میرفتی مینشستی
میگفی، میشِنیدی
میخندیدی
بی آنکه خدایت متاثر شود.
آنروزها خدا چه زیبا بود
مرحم دردی نیافتنی، الطیامی.
این صدا، پژواکِ پوچ نیست
یا که مجیز!
حرف دل است در واضح
در آن خانه
هر کس را کار خویش بود، آتش برِ انبان خویش بود
اینجا که من ایستاده است
خدا
تغدیر میکند
و تو
چون بنده ای زلیل
به سجده
تعظیم میکنی
دستت دراز
مفّرح نمیشوی.
دروغ بود
آنچه تا به حال حقیقت بود
و من و ما وشما
و ایشان ها، همه دروغ را حقیقت
و حقیقت را، همه دروغ
واین منِ در من
هنوز ایستاده میان حقیت و دروغ
دروغ در یک دست و حقیقت به دست دگر.
گوشی نمانده که واقعیت را دوباره بشنُوَد
گویی که خاک یاس به دلها فشانده اند
اینجا که من ایستاده است همه چیز در
تخَیُل است، نه در وجود
و ما و شُما، از تخیل آنچه نیست، خُرسندیم.
دامون
۲۸/خرداد/۲۵۸۲
شاهنشاهی
۱۴/آبان
۲۵۸۳
Tuesday, 7 January 2025
مسلخ
در کوچه خبری نیست هنوز
دلقکهای ِ این بازی، تمسخُر آمیز، در انتظار بلوائی دیگر در این کرانه اند
باد میآید از طاقه های ِ شرق،
بر بیابان ِ مدائن، بر این کویر لوت
از رهگذاران ِ جادهء ابریشم دیگر اثری نیست
و جای صُم اسبهاشان حتی در رمل ِ زمان مدفون
در کوچه باغ - طَبَر، میگُدازد تنیدهء شاخه ها را در هوا، یکی یکی
و عروسکها، آنها که از نمایش وحشت سیر گشته اند،
در چاله هایِ محض به رگبار میشوند
قصه، از دیار مصور با شجر های ِ کاغذیست
از اِنگاشته ای، به رنگ ِ آب
عجیب حکایتیست داد و ستد در این کرانه
شمشیر در مُقابل ِ عشق، سینه در مقابل ِ نیزه
تا بوده، همین، و دیگر هیچ
در کوچه باد نمی آید
واین انتهای ِ ویرانیست
دامون
٢٥/٠٨/٢٠٠٩
Subscribe to:
Posts (Atom)